-
بهاری که سبز شد
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 19:42
آرام فضای دور یک خانه، خبرهای سفید برف، برگهای مرده ی پاییز را پنهان کردند. فصل فصل زمستان است. صبح ها با آن دختر همسایه در میان هیاهوی همسالانم دور می شوم، و شاید این تنها مسیر است و تنها علاج. هرچندگاه، جغدهایی هم هستند که برایم نامه های مهربانی می آورند. پشت بی دید ترین پنجره ی شهر، قاب عکسی دارم پر آدمهایی از من...
-
جستجو
جمعه 8 شهریورماه سال 1387 11:27
به دنبال یک پنجره می گردم اینجا تاریک است. عصر بود یا شاید صبح بود که داشت طلوع می کرد . من خود یک پنجره را رو به تاریکی دیدم. پنجره ای پر نور. به دنبال یک پنجره می گردم اینجا تاریک است.
-
حتی ابلیس
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 12:26
شیطونم وقتی دلش می گیره دعا می کنه یواشکی خدا رو صدا می کنه به رسم خدا بودنش خدا هم چندتا گناههکارو واسش سوا می کنه
-
فصل های سرد
چهارشنبه 8 خردادماه سال 1387 01:25
شکی در آغاز فصل سرد نیست شکی در پایان فصل سرد نیست این فصل های سرد چه بازار گرمی دارند
-
دلتنگی
چهارشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1387 15:28
از میان انبوه دختران جوان این دل فقط برای تو تنگ می شود
-
یک روز
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 20:18
یک روز خواهم آمد از دور به خود نگاه خواهم کرد آن روز را به من قول داده اند آن روز را به من قول داده اند آن روز خواهد آمد که دستانم را با تمام شعور خواهند خواست دستانم از تمام خاطره هایشان خواهند گفت آن روز خواهد آمد و من برای اولین بار از دور به خود نگاه خواهم کرد و من نگران آن روز نخواهم بود
-
بهشت
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 20:13
بال ملک افتاده میان من وماه حوری بی رنگ جمال پی ما می گردد زیر این سایه مطبوع بهشت دست من در پی سیبی گیج است هیچ یادم نیست من چرا به زمین تبعید شدم
-
کار روزانه
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 13:50
برای فراموش نکردنت هر روز روی زخم های دلم نمک می پاشم
-
چرا؟
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 14:20
خوبی خاطره ای بود میان گذشته من امروز من از سران کثیف مردم این شهرم این چهره ی متدین مهربان نقابی تو خالیست زیبایی حرف های من دسیسه ای سرد است هر چند معتقدم به پایان شوم خویش امّا انگیزه ای برای فرار از این مرداب نیست دل خوش به ثانیه های کوچک شادی دل خوش به تعظیم ابلهانه مردم گمراه دل خوش به تزویر مردم آگاه من خویش را...
-
داستان کوتاهی از مریم آقازاده
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1387 15:36
از میان پارچه آسمان پیداست. . . پدر و مادر همسایه فردا از حج برمیگردند. دختر و پسر بزرگ خانه شور و شوق خاصی دارند، مدام میروند و می آیند. پسر با یک پارچهنویس می آید و با کمک دختر آن را داخل کوچه، جلوی خانه نصب میکند. روی پارچه نوشته: "حاج آقا رسول [. . ] و حاجیه خانم مهتاب [. . .] بازگشت شما را از . . . " نیم ساعتی...
-
وصیت نامه مولانا
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 18:14
شما را وصیت می کنم به ترس از خدا در نهان و عیان و اندک خوردن و اندک خفتن و اندک گفتن و کناره گرفتن از جرم و جریتها و مواظبت بر روزه و نماز برپا داشتن و فرونهادن هواهای شیطانی و خواهشهای نفسانی و شکیبایی بردرشتی مردمان و دوری گزیدن از همنشینی با احمقان و نابخردان و سنگدلان و پرداختن به همنشینی با نیکان و...
-
شاید فرجی شد
پنجشنبه 15 فروردینماه سال 1387 18:03
همانطور که پیش بینی شده بود محسن بیاتی نیا مهاجم خوب استقلال که براثر مصدومیت در ابتدای فصل ،چند ماهی در ترکیب آبی پوشان حضور نداشت وتمرینات سبک خود را از اسفندماه شروع کرده بود امروز بطور کامل با سایر بازیکنان استقلال تمرین کرد.بیاتی نیا در مورد وضعیت خود به خبرنگار سایت گفت :از نظر جسمانی آمادگی بازی کردن را دارم...
-
سبزه های زرد
چهارشنبه 14 فروردینماه سال 1387 00:41
امروز سبزه ها را باد برد امروز سبزه ها میهمان باران بودند. امروز سبزه ها مسافران تنهای جاده ها بودند امروز سبزه ها شاید تنها بودند. شش سین سفره عید امروز نماینده ای داشتند در میان طبیعت بیرون تا به درون انسانها یادآوری کنند سبز زیستن دوباره ای را . امشب تمام سبزه های شهر بدون احترام میزهای پذیرایی با گره هایی که...
-
شاملو گفت فردایی دگر
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1387 00:11
سالی نوروز بی چلچله بی بنفشه می آید، بی جنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب بی گردشِ مرغانه ی رنگین بر آینه. سالی نوروز بی گندمِ سبز و سفره می آید، بی پیغام خموشِ ماهی از تنگِ بلور بی رقصِ عفیفِ شعله در مردنگی. سالی نوروز هم راهِ به در کوبیِ مردانی سنگینیِ بارِ سال هاشان بر دوش: تا لاله ی سوخته به یاد آرد باز نام ممنوعش را و...
-
عرفان در اتاق انتظار
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 23:58
گوینده ی زن: یک بار سه پروانه دور هم جمع شدند و خواستند بدانند که شمع چیست که اینهمه آنها را به خود جذب می کند. اولی گفت بگذارید تا من بروم و ببینم که این شمع چیست؟ و رفت تا نزدیک شمع و دید که اطراف شمع گرم و پرحرارت است. پیش دوستانش برگشت و گفت شمع چیزی ست که گرم و پرحرارت است. دومی گفت بگذارید تا من هم بروم شاید چیز...
-
مرد دوم
شنبه 3 فروردینماه سال 1387 00:12
کشتی شکسته عبادتگران Ship Wrecked Prayers A voyaging ship was wrecked during a storm at sea and only two of the men on it were able to swim to a small, desert like island. یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و به جزیره کوچکی شنا کنند . The two survivors,not...
-
سالها فاصله
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 22:09
بعد از هزاران لحظه بارانی هنوز قفل های زنگ زده میان قلب من و تو چه خوب کار می کنند
-
مناجات قهوه ای
پنجشنبه 1 فروردینماه سال 1387 01:09
بی زارم از تو ای خدا از آن روی که مرا که گناهکارترین بنده ات هستم بی کرا ن دوست داری.
-
بها ر معاصر
سهشنبه 28 اسفندماه سال 1386 03:34
گل بود وسبزه بود وسرود پرنده بود در آفتاب گرمی شادی دهنده بود. آفتاب دوباره به ما نزدیک خواهد شد. به بهانه ی آفتاب امید را در اتاق انتظار خوشبختی برای هفت قسمت از سفره دلمان جای خواهیم داد. شاد زیستن را از روی شاخه های بهار نزاره خواهیم کردو از پنجره های شکسته، آسمان ابر آلوده شهررا به جستجوی آزادی کبوتران سفید نگاه...
-
سلام
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 01:20
به نام زیبایش آغاز می کنم که اوانتهای همه آغاز هاست