مردی از جنس همه

جایی برای تنهایی هایم

مردی از جنس همه

جایی برای تنهایی هایم

مرد دوم

Tinka Jordy. Photograph by Catharine Carter

کشتی شکسته عبادتگران

Ship Wrecked Prayers 

A voyaging ship was wrecked during a storm at sea and only two of the men on it were able to swim to a small, desert like island.

یک کشتی در یک سفر دریایی در میان طوفان در دریا شکست و غرق شد و تنها دو مرد توانستند نجات یابند و به جزیره کوچکی شنا کنند.

The two survivors,not knowing what else to do, agreed that they had no other recourse but to pray to God. However, to find out whose prayer was more powerful, they agreed to divide the territory between them and stay on opposite
sides of the island.

دو نجات یافته نمی دانستند چه کاری باید کنند اما هردو موافق بودند که چاره ای جز دعا کردن ندارند.  به هر حال برای اینکه بفهمند که کدام یک از آنها نزد خدا محبوبترند و دعای کدام یک مستجاب می شود آنها تصمیم گرفتند تا آن  سرزمین را به دوقسمت تقسیم کنند و هر کدام در یک بخش درست در خلاف یکدیگر بمانند.

The first thing they prayed for was food. The next morning, the first man saw a fruit-bearing tree on his side of the land, and he was able to eat its fruit. The other man's parcel of land remained barren.

نخستین چیزی که آنها از خدا خواستند غذا بود. صبح روز بعد مرد اول میوه ای را که بر روی درختی روییده بود در آن قسمتی که او اقامت می کرد دید و مرد می تونست اونو بخورهاما سرزمین مرد دوم زمین لم یزرع بود.

After a week, the first man was lonely and he decided to pray for a wife. The next day, another ship was wrecked, and the only survivor was a woman who swam to his side of the land. On the other side of the island, there was nothing.

هفته بعد مرد اول تنها بود و تصمیم گرفت که از خدا طلب یک همسر کند. روز بعد کشتی دیگری شکست و غرق شد و تنها نجات یافته آن یک زن بود که به بخشی که آن مرد قرار داشت شنا کرد. در سمت دیگر مرد دوم هیچ چیز نداشت.

Soon the first man prayed for a house, clothes, more food. The next day, like magic, all of these were given to him. However, the second man still had nothing.

بزودی مرد اول از خداوند طلب خانه، لباس و غذا بیشتری نمود. در روز بعد مثل اینکه جادو شده باشه همه چیزهایی که خواسته بود به او داده شد. اگر چه مرد دوم هنوز هیچ چیز نداشت.

Finally, the first man prayed for a ship, so that he and his wife could leave the island. In the morning, he found a ship docked at his side of the island. The first man boarded the ship with his wife and decided to leave the second man on the island.

سرانجام مرد اول از خدا طلب یک کشتی نمود تا او و همسرش آن جزیره را ترک کنند. صبح روز بعد مرد یک کشتی که در سمت او در کناره جزیره لنگر انداخته بود را یافت.  مرد با همسرش سوار کشتی شد و تصمیم گرفت مرد دوم را در جزیره ترک کند.

He considered the other man unworthy to receive God's blessings, since none of his prayers had been answered.

او فکر کرد که مرد دیگر شایسته دریافت نعمتهای الهی نیست. از آنجاییکه هیچ کدام از درخواستهای او از پروردگار پاسخ داده نشده بود.

As the ship was about to leave, the first man heard a voice from heaven booming, "Why are you leaving your companion on the island?"

هنگامی که کشتی آماده ترک جزیره بود مرد اول صدایی غرش وار از آسمانها شنید :" چرا همراه خود را در جزیره ترک می کنی؟"

"My blessings are mine alone, since I was the one who prayed for them," the first man answered. "His prayers were all unanswered and so he does not deserve anything."

 مرد اول پاسخ داد "نعمتهای تنها برای خودم هست چون که من تنها کسی بودم که برای آنها دعا  و طلب کردم دعا های او مستجاب نشد و سزاوار هیچ کدام نیست "

"You are mistaken!" the voice rebuked him. "He had only one prayer, which I answered. If not for that, you would not have received any of my blessings."

آن صدا مرد را سر زنش کرد :"تو اشتباه می کنی او تنها کسی بود که من دعاهایش را مستجاب کردم وگرنه  تو هیچکدام از نعمتهای مرا دریافت نمی کردی"

"Tell me," the first man asked the voice, "What did he pray for that I should owe him anything?"

مرد از آن صدا پرسید " به من بگو که او چه دعایی کرد که من باید بدهکارش باشم؟"

"He prayed that all your prayers be answered."

" او دعا کرد که همه دعاهای تو مستجاب شود"

نظرات 4 + ارسال نظر
تازه وارد شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 00:19 http://tazevared.blogsky.com

مطلب بسیارجالبی بود .
پیام زیبایی داشت .
فقط حروف انگلیسی توی صفحه به هم ریخته بود و خوندنش رو مشکل می کرد .
یه نگاهی بنداز ببین توی کامپیوتر تو هم به هم ریختست یا فقط از اینجا اینطوری دیده می شه ؟ من با فایرفاکس نگاه می کنم .
موفق باشی

مدی شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 00:26 http://www.mahbed.blogsky.com

کاشکی از اون دونفر نجات یافته یکیشون مرد بود یکیشون زن
ماجرا قشنگتر می شد

آتوس شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 00:27 http://eae3.blogsky.com

هوم..
جالب بود... ولی فکر می کنم این چیزا فقط وی داستانها باشه..
حداقل وی این مملکت که هر کسی فقط به فکر خودشه و برای کس دیگه حتی تره هم خزد نمی کنه چه برسه به اینکه براش دعا هم بکنه..
اما خودمونیم.. من همیشه برای دوستام دعا کردم...
گرچه از همشون هم نامردی دیدم...
می دونی ... داشتم با خودم فکر می کردم اگه من جای اون مرد بودم چی کار می کردم...؟؟!!
به هر حال...
اگه دلت خواست یه سر بزن بیشتر با هم باشیم..
دوست تو : کنت آتوس

مهشید چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:26

قشنگ بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد