مردی از جنس همه

جایی برای تنهایی هایم

مردی از جنس همه

جایی برای تنهایی هایم

بهاری که سبز شد

 

آرام فضای دور یک خانه،

خبرهای سفید برف، برگهای مرده ی پاییز را پنهان کردند.

فصل فصل زمستان است.

صبح ها با آن دختر همسایه در میان هیاهوی همسالانم دور می شوم،

و شاید این تنها مسیر است و تنها علاج.

هرچندگاه، جغدهایی هم هستند که برایم نامه های مهربانی می آورند.

پشت بی دید ترین پنجره ی شهر، قاب عکسی دارم پر آدمهایی از من دور

من به آنان محتاجم، اما دوستدارانم نمی دانند

ترانه هایم سخت سنگین است و حزن آلود.

دوستدارانم ز من چه می خواهند؟

راست می گویند:

من بهارم سبز خواهم شد

جستجو

به دنبال یک پنجره می گردم اینجا تاریک است.

عصر بود یا شاید صبح بود که داشت طلوع می کرد .

من خود یک پنجره را رو به تاریکی دیدم.

پنجره ای پر نور.

به دنبال یک پنجره می گردم اینجا تاریک است.

حتی ابلیس

 

 

شیطونم وقتی دلش می گیره دعا می کنه

یواشکی خدا رو صدا می کنه

به رسم خدا بودنش خدا هم

چندتا گناههکارو واسش سوا می کنه